loading...
شعر-داستان
جلال بازدید : 86 چهارشنبه 28 دی 1390 نظرات (0)
ای از عشق پاک من هميشه مست، من تو را آسان نياوردم به دست

من تو را آسان نياوردم به دست



بارها اين کودک احساس من، زير باران های اشک من نشست

من تو را آسان نياوردم به دست



در دل آتش نشستن، کار آسانی نبود

راه را بر اشک بستن، کار آسانی نبود

با غروری هم قد و بالای بام آسمان

بارها در خود شکستن، کار آسانی نبود



بارها اين دل به جرم عاشقی، زير سنگينی بار غم شکست

من تو را آسان نياوردم به دست



در به دست آوردنت، بردباريها شده

بیقراری ها شده، شب زنده داری ها شده

در به دست آوردنت، پايداريها شده

با ظلم و جور روزگار، سازگاريها شده

ای از عشق پاک من هميشه مست، من تو را آسان نياوردم به دست

من تو را آسان نياوردم به دست



بارها اين کودک احساس من، زير باران های اشک من نشست

من تو را آسان نياوردم به دست.1


 

برچسب ها شعر2شعر ,
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 14
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 1
  • آی پی دیروز : 6
  • بازدید امروز : 3
  • باردید دیروز : 6
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 10
  • بازدید ماه : 9
  • بازدید سال : 30
  • بازدید کلی : 1,918